تاریخ : پنج شنبه 19 آبان 1390 | ![]() |
پدرتان پس از اين دوره تحصيل در مدرسه سرخانه، تحصيلاتش را چگونه پي گرفت؟
پدرم داوودخان، بعد از اين دوره به مدرسه سن لويي كه بهوسيله استادان فرانسوي- ايراني اداره ميشد رفت و زير نظر دو معلم آن مدرسه «نظام وفا» شاعر و اديب پرآوازه آن دوران كه ادبيات فارسي و اصول ساختن شعر كلاسيك فارسي را تدريس ميكرد و «عمادالكتاب» خوشنويس نامدار بيشترين اثر تربيتي را گرفت. استاد عمادالكتاب افزون بر خوشنويسي، موسيقي هم تدريس ميكرد.
پس ميتوان گفت كه اولين استاد موسيقي داوود پيرنيا عمادالكتاب بوده است؟
بله دقيقا، نخستين استاد موسيقي داوود پيرنيا، عمادالكتاب بوده است. اين استاد شاعر هم بود و قوانين عروض و ساختن شعر و شيوه نقد شعر و نثر را تدريس ميكرد.
آيا پدرتان در اين دوران از محضر استادان ديگري هم بهره برده است؟
بله، از ديگر استادان پدرم در نوجواني بايد از درويشي به نام «درويش خوشچشم پيرنظر» ياد كنم كه خود من نيز از محضر ايشان بهره بردم. به ياد ميآورم كه درويش، هر بار گفته خود را با نواختن دوتاري كه خودش آن را ساخته بود آغاز ميكرد و گوشههاي مهجور موسيقي ايراني را مينواخت.
تمرينات موسيقي پدرتان در خانه با چه ساز يا سازهايي آغاز شد؟
ايشان در منزل پدرياش واقع در خيابان لالهزار نو در تالار طبقه بالا كه مخصوص پذيرايي بود و در آن پيانوي انشتين سياهرنگي قرار داشت، برخي از روزها ساعاتي پشت آن مينشست و به نواختن پيانو ميپرداخت و دروس موسيقي و به خصوص آثاري از شوپن را تمرين ميكرد.
داوود پيرنيا در آغاز سنين نوجواني ايران را ترك ميكند. اين سفر به كجا و به چه قصدي انجام شد؟
بله، وسايل سفر پدرم به سوييس با پايان دوره دبيرستان سن لويي كه چند سال هم زودتر از موعد مقرر انجام پذيرفته بود فراهم شد.
چرا سوييس؟ آيا انتخاب اين كشور در ميان ساير كشورهاي اروپايي براي اعزام پدرتان از سوي پدربزرگتان – مشيرالدوله – دليل خاصي داشته است؟
خب سوييس و نوع حكومت و آزاديهاي مدني آن مورد توجه خاص پدربزرگم مشيرالدوله بوده است. داوود خان – پدرم - به همراه حميد سياح فرزند حاجي سياح كه از رجال آزادانديش بنام آن دوران بود از راه درياي خزر و خاك روسيه رهسپار اروپا ميشوند و در شهر لوزان سوييس تحت نظر عمهشان خانم جليلالسلطنه در دانشگاه لوزان به تحصيل مشغول ميشوند.
در چه رشتهاي؟
رشته تحصيلي و مورد مطالعه پدر، حقوق عمومي و اصول تدوين قوانين بود.
اما ظاهرا فراگيري موسيقي توسط پدرتان در لوزان نيز ادامه مييابد و با جديت دنبال ميشود؟
بله، بنا به گفته خودش در ضمن تحصيل دانشگاهي به سبب علاقه شديدي كه به موسيقي داشته و با توجه به مقدمات موسيقي كه نزد استادان ايراني و فرانسوي در مدرسه سن لويي آموخته بود، در آنجا نيز به تكميل دوره تخصصي ميپردازد.
فراگيري يك ساز تخصصي يا صرفا مطالعاتي در زمينه تئوري موسيقي و فلسفه هنر؟
در همان دوران، استادي در لباس كشيش كليساي مسيحي كاتوليك راهنماي پدرم شد. تحصيل و فراگرفتن موسيقي با دو ساز پيانو و ويلن در دانشگاه لوزان ادامه داشت و استاد و شاگرد افزون بر موسيقي، درباره فلسفه مخصوصا فلسفه شرق با يكديگر تبادل نظر ميكردند. ظاهرا استاد پدرم علاقه زيادي به شنيدن قطعات موسيقي ايراني در دستگاه ماهور داشته و هر جلسه پس از پايان درس روزانه، داوودخان چند دقيقهاي براي استادش گوشههاي دستگاه ماهور را مينواخته و توضيح كوتاهي هم چاشني ميكرده است. به نقل از خاطرات، ظاهرا استاد بيشتر طالب شنيدن ضربيهاي ماهور ميرزا عبدالله موسيقيدان ايراني بوده است.
موسيقي كلاسيك غربي چطور؟ داوود پيرنيا چه زماني بهطور جدي به فراگيري آن پرداخت؟
داوود خان در همان دوران با فرهنگ و ادبيات فرانسه، آلماني و انگليسي آشنا ميشود و نزد همان روحاني مسيحي اصول موسيقي كلاسيك و نواختن پيانو و ويلن را فراميگيرد.
پس داوود پيرنيا محصول تلفيق ادبيات و موسيقي است؟
بله، موسيقي و شعر ميتوانند به تعالي همه هنرها كمك كنند. تاثير فرهنگ و آشنايي با موسيقي در همين دوران بود كه بعدها الهامبخش پدرم در پايهگذاري موفقترين برنامه راديويي زمان، يعني برنامه «گلها» شد. پيرنيا در اينباره ميگويد: «... به خاطر دارم وقتي استاد ادبيات تكليفي داده بود كه بر قطعهاي از روسو شاعر و نويسنده فرانسوي تفسيري بنويسم، هنگامي كه نميدانم براي چندمين بار آن قطعه را ميخواندم از خانه همسايه آهنگي به گوشم رسيد كه از نظر مفهوم با قطعه روسو تشابه خاصي داشت. رابطه آن شعر و آهنگ موسيقي بهقدري مشغولم كرد كه به خانه همسايه رفتم و پس از عذرخواهي فراوان نام آهنگ را پرسيدم. گفتند: تنهايي... يكي از آثار ناشناخته شوپن آهنگساز لهستاني است. بعدها صفحهاي از آن را به دست آوردم و شبي تحت تاثير شنيدن آن قطعه موسيقي، تفسيري بر آن نوشتم. چند روزي بر آن گذشت و ساعت درس در كلاس ادبيات رسيد. استاد سختگيري داشتيم و نحوه اظهار نظر و انتقادش بسيار نيشدار و شكننده بود. در همان حال يكمرتبه مرا مخاطب قرار داد و گفت: نوشته شما را از تكليف سايرين جدا كردهام؛ در اين موقع جمله خويش را ناتمام گذارد و از جاي خود بلند شد و بهسوي من آمد. ديگر قدرت ايستادن نداشتم. استاد با جمله ديگري سكوت سنگين و احترامآميزي را كه ميان ما حكمفرما بود شكست و مرا مورد خطاب قرار داد و گفت: با اجازه رياست اين بخش از دانشگاه نوشته شما را به وزارت فرهنگ فرستادم. تا زماني كه نزديك من آمد و دست مرا بهگرمي فشرد تمام گفتههاي او را طعن و تمسخر ميپنداشتم. استاد ارجمند آن روز سوالات زيادي در اطراف نوشته من كرد و وقتي نوبت به آهنگ شوپن رسيد گفتم، ميان قطعه روسو و آهنگ شوپن رابطهاي احساس كردم و تحت تاثير آن تكليف را نوشتم. استاد با چهرهاي خندان كه حاكي از رضايت خاطر او بود آنچه را كه ضمن درس با ملاحظه تكليف مدرسه من خوانده بود تكرار كرد و گفت: موسيقي شعر است و شعر موسيقي و هنگامي كه اين دو با توجه به مفهوم و معني با هم آميخته شوند تاثير دو چندان ميشود.»
آيا پدربزرگتان - مشيرالدوله - هم در اين دوران بر نحوه تحصيلات و فراگيريهاي پدرتان نظارت داشتند؟
بله، در آن زمان در ايران هنوز نام فاميل مرسوم نبود به همين دليل داوود پيرنيا هنوز «ميرزا داوودخان» ناميده ميشد و اين سه كلمه بهطور اختصار روي چمدان بزرگ فلزياش ديده ميشد. اولياي دانشگاه و عمه خانم «جليلالسلطنه» بهطور منظم گزارش تحصيلي داوودخان را براي پدر كه در آن زمان گاه وزير كابينه و زماني نخستوزير بود ميفرستادند و ايشان هم در حاشيه گزارشها مطالبي مينوشتند و فرزند را راهنمايي ميكردند.
تحصيلات داوود پيرنيا چه زماني به پايان رسيد؟
در سال 1302. داوودخان رساله دكتراي خود را در تطبيق قوانين جزا تاليف كرد و با درجه ممتاز مورد قبول واقع شد. سپس در همان سال پس از هفت سال دوري به ايران بازگشت و در دادگستري استخدام و با رتبه 9 به كار مشغول شد. در بسياري از گزارشهاي موجود نخستين شغل او در عدالتخانه، بازپرسي در دادسراي تهران قيد شده است و تني چند از نويسندگان متذكر شدهاند كه چون در زمان استخدام داوود پيرنيا در دادگستري، پدر او حسن پيرنيا (مشيرالدوله) سمت نخستوزيري داشت به دستور وي داوود پيرنيا را به كار تباني و ضباطي (نوشتن تاريخ ورود و خروج نامهها) گماردند و هدف، آشنا كردن فرزند با بنيانهاي نهادين و ريشهاي در تشكيلات اداري بود. او سپس مراحل اداري و پايههاي قضايي را تا آخرين پايه طي كرد.
يعني كارهاي اساسياي نظير پايهگذاري كانون وكلا در ايران. درست است؟
بله، همينطور است. داوود پيرنيا موسس و بنيانگذار كانون وكلا در ايران بود. او پس از جايگزين شدن در وزارت دادگستري با توجه به سازمان و تشكيلات در دستگاه قضايي كشورهاي اروپايي و اهميتي كه دولتها و جوامع براي وجود كانون وكلا جهت اجراي صحيح قوانين و احقاق حق قايل هستند در سال 1310 خورشيدي جمعي از حقوقدانان را جمع كرد و كانون وكلا را در چارچوب عدالت در ايران پايهگذاري كرد و در نتيجه كليه اعضاي موسس، او را به سمت رييس كانون وكلا برگزيدند و داوود پيرنيا تا 10 سال در صدر كانون وكلا باقي ماند. پدرم در دوره ديگري از خدمات دولتياش مدتي پس از كنارهگيري از مقام خود در كانون وكلا به خدمت در وزارت دارايي گمارده شد و در مدت خدمت در وزارت دارايي به ايجاد دايره يا سازمان جديدي به نام اداره آمار همت گماشت. لازم به يادآوري است كه اداره آمار در ايران پيشينهاي نداشته و از او ميتوان به عنوان بنيانگذار اداره آمار در ايران نام برد. همچنين همزمان با پيشبرد كار اداره آمار به تكميل سازمان ديوان محاسبات عمومي و تنظيم مقررات ديوان محاسبات عمومي كه از ابتكارات ميرزا نصراللهخان مشيرالدوله پدربزرگ او بود همت گمارد.
پس در سالهاي نخست بازگشتشان از فرنگ بيشتر به كار سياست مشغول بودهاند تا هنر. درست است؟ مثلا در دوره اشغال ايران توسط نيروهاي متفقين كه در مجلس شوراي ملي بودهاند و حضورشان در ختم ماجراي پيشهوري و حزب دموكرات آذربايجان...
بله، داوود پيرنيا در سال 1325 خورشيدي بهعنوان وزير مشاور و معاون قضايي در دوران نخستوزيري قوامالسلطنه در روزگاري بسيار سخت كه ايران تحت اشغال قواي بيگانه روس و انگليس و سپس آمريكا بود، انتخاب و به مجلس شوراي ملي معرفي و مشغول كار شد. او در آن روزها با بهرهگيري از دانش حقوقي بهويژه حقوق بينالملل و با ارايه پيشنهادهاي بجا و بهموقع در رفع اختلافات ايران و كشورهاي خارجي اشغالگر، به موفقيتهاي بسياري دست يافت. تلاش در برقراري حاكميت ملي و تماميت ارضي در آذربايجان را ميتوان از مهمترين خدمات سياسي داوود پيرنيا در دوران زندگي او برشمرد. دولت ايران در آذرماه 1325 خورشيدي و در زماني كه قوامالسلطنه صدارت ميكرد با ازجانگذشتگي مردم غيور آذربايجان موفق شد بساط فرقه دموكرات پيشهوري را برچيده و سرانجام در روز 21 آذر 1325 به نجات آذربايجان بشتابد. پدرم در اين ماموريت در سمت معاون نخستوزير و سرپرست استان آذربايجان مامور خدمت در آن خطه شد؛ ماموريتي كه قريب سه ماه به طول انجاميد. در دوران معاونت نخستوزيري، پيرنيا به بازرسي از وزارتخانهها ميپرداخت و در حين انجام وظايف بازرسي با مشاهده نقايص اجراي قوانين بنا به پيشنهاد او سازمان بازرسي كل كشور تاسيس و دواير مربوط به آن ايجاد شد. از جمله خدمات داوود پيرنيا در دوران معاونت نخستوزيري تاسيس دارالتاديب و جدا كردن بزهكاران نوجوان و جوان از ساير زندانيان و بزهكاران بود. داوود پيرنيا با حفظ سمت وزير مشاور بهعنوان نخستين رييس سازمان بازرسي كل كشور مصدر خدمات ارزندهاي براي ايران شد.
تا اينجاي زندگي داوود پيرنيا بيشتر مربوط بوده است به امور مملكتي از جمله سياسي و اجتماعي. پس موسيقي و شعر چه زماني دوباره در متن زندگي اجتماعي پدرتان وارد ميشود؟
ايشان در كنار كارهاي اداري در آن دوران بحراني، براي آنكه اوضاع را آرام و قابل اعتماد نشان دهند فكر تلفيق و تاليف شعر و موسيقي و صداي انسان را به شيوهاي نو با بهرهگيري از آثار پيشينيان با انجمن موسيقي ملي در ميان ميگذارد. او هميشه بر اين عقيده بود كه موسيقي شعر است و شعر موسيقي و وقتي اين دو با توجه به مفهوم و معنا با هم آميخته شود تاثيرشان دوچندان ميشود.
انجمن موسيقي ملي هم از اين پيشنهاد استقبال كرد...
بله، در سال 1326 خورشيدي انجمن موسيقي ملي از قوامالسلطنه نخستوزير وقت و هيات وزيران و جمعي از بزرگان مملكت دعوت بهعمل ميآورد تا در كنسرت انجمن حضور يافته و با فعاليتهاي هنري آن آشنا شوند به اين اميد كه كمكهاي مادي و معنوي آنان در ادامه فعاليتهاي هنري انجمن موثر واقع شود. يكي از تصنيفهاي پرشوري كه در كنسرت مزبور اجرا شد قطعهاي بود از آثار روح الله خالقي به همراه شعري از رهي معيري به نام آتشين لاله و در پايان كنسرت نيز به هريك از ميهمانان يك شاخه گل لاله تقديم شد. 10 سال پس از آن كنسرت، نخستين برنامه گلها از راديو ايران پخش شد يعني ميتوان به اين ريشه رسيد كه نخستين برنامه گلهاي جاويدان با آتشين لاله در سال 1325 خورشيدي در يك جمع عمومي اجرا شده است.
يعني نسبتي بين اين برنامه با جلسات و محافل خصوصي دراويش در باغ نظامالسلطان خواجه نوري كه در گلندوك برگزار ميشد، نبود؟
خير، اين موضوع با آن جلسات ديدار دراويش كه نطفه اصلي گلها در آن شكل گرفت، متفاوت است. پيرنيا در آن جلسات با نام مستعار مهردوست شركت ميكرد و تعلق خاصي به هيچيك از سلسلههاي درويشي نداشت.
پس گلهاي جاويدان چه زماني پايهگذاري شد؟
پدرم پس از پايان وقايع آذربايجان و بازگشت آن خطه به ايران، دست از كارهاي سياسي شست و به افكار عرفاني خودش بازگشت. يعني براي آنكه همگان از گلهاي جاويدان لذت ببرند، گلهاي جاويدان را كه در يك جمع ديدار دراويش با حضور 21 نفر يا بيشتر در همين حدود اجرا ميشد و حاوي شعر و موسيقي و كلام هنرمندي در يك مجلس ديدار دوستداران طريقت عشق بود به يك وسيله ارتباط جمعي يعني راديو ايران برد.
يعني ريشه فكري اين برنامهها در عرفان و تصوف ايراني بود؟
بله، دقيقا همينطور است. گلهاي جاويدان و شاخههاي معنوي آن مانند گلهاي رنگارنگ، برگ سبز، يك شاخه گل و گلهاي صحرايي به منظور اشاعه و حفظ عرفان و تصوف ايراني و ادبيات و موسيقي ايراني به وسيله زندهياد داوود پيرنيا و دوستداران گلها ابداع و تاليف شد. با اين احوال كه با شنيدن گلها به طور اعم شنونده به روشنايي درون ميرسد و به عالم لايتناهي انسان كامل قدم ميگذارد. نوبهار يعني فصل بهار و بهار و بهار نو در اصطلاح تصوف در شرق فلات ايران و خراسان به معني خانقاه يا خانگه، زاويه، حسينيه و لنگرگاه است و منظور مكاني است كه دوستداران عشق حق دور يكديگر جمع ميشوند تا از طريق عشق خداوند آن ذات واجبالوجود را ستايش كنند. بنا بر اعتقاد داوود پيرنيا براي ورود به جرگه طريقت عشق از طريق شنيدن گلهاي جاويدان بايد وضوي عرفاني بگيريم يعني از خويشتن خويش بخواهيم كه تمام صفات بد و خصلتهاي نكوهيده و غيرانساني را از خود دور و خصايل و صفات خوب و پسنديده را جايگزين آن كنيم. پدرم معتقد بود انساني كه تمام بديها را از خود دور كرده و خوبيها را بهجاي آن نشانده، انسان كامل است و ما در پي انسان كامل شدن هستيم.
پس گلهاي جاويدان يك نام به معناي نام نبود و وجه تسميهاش عنصري دروني داشت؟
بله، گلهاي جاويدان در تعبير گلي است كه هرگز نميرد؛ نمادي است از پويايي و جاوداني فروزههاي معارف ايراني. اين نهاد عرفاني در قالب يك برنامه راديويي براي همگان به مدت 23 سال اشعار شاعران و كلام اديبان را توام با موسيقي اصيل ملي عرضه كرد و به نوبه خود بذر تازهاي بود كه با حال و هواي عرفان عاشقانه به خانهها آمد و بر دلها نشست. «... گلهاي جاويدان در يك نگاه با درونمايه تنويري (روشنايي درون) مجموعهاي است از تلفيق نثر، شعر و موسيقي عرفاني» درباره شرح احوال و آثار يك عارف و در حقيقت گوشهاي است از يك بزم عارفانه كه ريشه در هزارهها دارد و در انتخاب متون، اشعار و شيوه گفتار و موسيقي كه خود پير و رهبر است. داوود پيرنيا و همكاران سازنده گلها پيرو مكتب و سلسله خاصي نبودند. به اين معني كه تنها با سلسلههاي تصوف و انديشههاي عرفاني يا دين و مذهب بهطور اعم در حب و مهر بودند. به كلامي ديگر گلها خود بدعتگذار شيوهاي نو در عرصه توامان شعر و موسيقي و صداي انسان در جهت گسترش معارف ايراني بود با اين هدف كه با شنيدن گلها به احوال درويشي و به خويشي برسيم. به نظر همه صاحبنظران، گلهاي جاويدان به ابتكار داوود پيرنيا كه داراي آموختههاي استثنايي حصولي در معارف و احوال حضوري در عرفان و بينش بود نوبهار خودش را جستوجو كرد و با خلق قريب به 1500 برنامه گلها در اين خواست موفق بود. روش در گلهاي جاويدان و شاخههاي آن همان بود كه در مجالس ديدار دراويش دلباخته و قلندران آزادانديش دنبال ميشد.
متاسفانه در گذر ايام پس از گلها و شاخههاي ديگرش، اين برنامه و مردان و زنان اثرگذار در آن اندكي به دست فراموشي سپرده شدند. شما بهعنوان فرزند داوود پيرنيا چه اقداماتي در راستاي حفظ اين ميراث بزرگ فرهنگي و معنوي ايرانيان كردهايد؟
براي گلها در اين روزگار نوبهاري ديگر نيز پديد آمده است. خانواده پيرنيا به لطف دوستداران گلها، گلها را از زير پرده و حجاب خاكستر زمان از فراموشي بيرون آوردند. اكنون گلها در گنجواره گلهاي جاويدان ميراث فرهنگي داوود پيرنيا در محل قابل اطميناني نگهداري ميشود و اين همان خواسته داوود پيرنياست كه ميخواست گلها مرزها را بشكافد و جهاني شود تا همگان اين گوهر ناياب را بشناسند و از آن بهره گيرند. از سوي ديگر منصوره پيرنيا، محقق و نويسنده با همكاري هيات علمي بنياد داوود پيرنيا براي حفظ و گسترش فرهنگ و تمدن مشغول پژوهش و تاليف كتاب «گلها»، به ياد داوود پيرنياست تا دين خود را نسبت به پدر گلها ادا كند و ويراستاري اين كتاب را نيز خودم بر عهده دارم.
نظرات شما عزیزان:
.gif)
:: موضوعات مرتبط: خبرنامه، ،